به نام عاشق
تا حال فكر كردين عشق يعني چی؟ عاشق واقعی کیه ؟
هرچه گويم عشق را شرح بيان
چون بعشق آيم خجل باشم از آن
گرچه تفسير زبان روشنگراست
نيك عشق بيزبان روشن تر است
اين دو مطلب از اشــو عارف هندی است. اولی در مورد عشق و دومی در باب عاشقی. اميدوارم مفيد باشد
۱ ـ موسيقی درون :
قلب انسان همچون آلت موسيقی است.موسيقی بالقوه عظيمی در
آن آرميده است ؛ منتظر لحظه مناسب است تا نواخته شود ؛
ابراز وجود کند ؛ آهنگين شود ؛ به سماع برخيزد. و اين لحظه
فرا نميرسد مگر با جاری شدن عشق.
انسان عاری از عشق هيچگاه نخواهد دانست که چه موسيقی
شکوهمندی در درون قلبش جای داشته است. فقط از طريق
عشق است که اين موسيقی ؛ زنده ميشود ؛ بيدار ميشود ؛
متجلی و ملموس ميگردد.
عشق اين جريان را به راه می اندازد ؛ عشق در اين ميان
واسطه ئی است که وجودش ضروری است.
و اگر عشق موسيقی درونت را بيدار و مترنم نسازد ؛ پس بايد
چيز ديگری باشد که به جامه عشق درآمده و خود عشق نيست.
شايد شهوت ؛ هوای نفس يا ميل جنسی باشد...
من آنها را نفی نميکنم ؛ ولی عشق نيستند.آنها به لباس عشق
درمی آيند و تو را ميفريبند.
معيار تشخيص عشق اين است : اگر موسيقی درونت به جريان
درآمد ؛ آنگاه پای عشق در ميان است ناگهان احساس هارمونی
و هماهنگی عميقی به تو دست ميدهد.ديگر همچون اصوات
ناموزون نيستی
بلکه نوای خوش اصوات موزون در تو جريان پيدا ميکند.هرج و
مرج و آشوب از بين ميرود و جای خود را به نظمی همچون نظم
کيهانی ميدهد.آنگاه تحولی کيفی در زندگيت رخ ميدهد ؛ کيفيت
جشن و شادمانی کيفيت الـــهی !
اين تنها محک برای تشخيص عشق است : به جستجو بپرداز ؛
هرچه بيشتر و بيشتر در عشق غوطه ور شو و روزی خواهد
رسيد که موسيقی درونت بيدار ميشود و تو را سرمست ميکند.
پس از آن
زندگی مانند گذشته نخواهد بود .در حقيقت زندگيت تازه از آن
لحظه آغاز خواهد شد.
Friday, July 16, 2004
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
من که حیران ز ملاقاتِ توأم چون خیالی ز خیالاتِ توام به مراعات کنی دلجویی وه که بیدل ز مراعاتِ تو...
-
به نام خدا دو روز مانده به پايان جهان، تازه فهميد كه هيچ زندگي نكرده است. تقويمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقي مانده بود. پريشان ش...
-
به نام بيقرار ای آرام دل بی قرارم در هجرانت چشم هايم باران عشق می بارند می بارند و می بارند تا اين سوی ناچيزی هم که مانده است را هم از دست ب...
-
.. به نام او .. خدا مشتي خاك را بر گرفت. مي خواست ليلي را بسازد، از خود در آن دميد و ليلي پيش از آن كه با خبر شود عاشق شد. سالياني است كه لي...
No comments:
Post a Comment