به نام خدا
از غم عشق چه مي بايد كرد؟
چاره عشق
از غم عشق چه مي بايد كرد؟
!!مي توان گريه جانسوزي كرد, مي توان قصه نوشت , مي توان شعر سرود
مي توان از غم عشق ماتم داشت , به دمي ديدار، مي توان راضي شد
مي توان از غم عشق ماتم داشت , به دمي ديدار، مي توان راضي شد
و به تمناي نگاهي , ميتوان تشنه ي جانبازي شد
از غم عشق چه مي بايد كرد؟
در خم و پيج و خم جنگل گيسوي عزيز مي توان راه گشود ,دورادور , مي توان با او بود
مي توان مست شد از عطر غرور , مي توان دل خوش كرد به كلامي كه شنيد و به گذرگاه رسيد
از غم عشق چه مي بايد كرد؟
در خم و پيج و خم جنگل گيسوي عزيز مي توان راه گشود ,دورادور , مي توان با او بود
مي توان مست شد از عطر غرور , مي توان دل خوش كرد به كلامي كه شنيد و به گذرگاه رسيد
!!!به گذرگاه تباهي ,جنون
مي توان از دو خط نامه سرد , داغ شد و شعله كشيد
مي توان از دو خط نامه سرد , داغ شد و شعله كشيد
از جهنم گذري كرد و از أتش فرياد زد
فرياد
مي توان رفت در أن ستاره هاي جشم تو
مي توان نيست شد و هيج نديد جز دو نقطه سياه مي توان خود را ديد و
"لحظه اي غربت خود را حس كرد و در أن مرز جه غريبانه جان داد"
از غم عشق چه مي بايد كرد؟
من نمي دانم , بي هيج , تو بگو
تشنه ام تشنه ترين تشنه ها , از أتشي مي سوزم
"تو بگو
من نمي دانم , بي هيج , تو بگو
تشنه ام تشنه ترين تشنه ها , از أتشي مي سوزم
"تو بگو
No comments:
Post a Comment