Wednesday, July 07, 2004
گل ستاره
به نام عشق
عطر گل فراموشم شده بود،
چشمانم ، آنقدر به چشمك زدنهاي ستارگان عادت كرده بود كه ستاره هميشه روشن؛ باورش نميشد،
اين شد كه ندانستم گلي بود كه در آسمان درخشيد يا ستارهاي بود كه در بيابان روييد!/ هرچه بود، آنقدر بوي پاكي ميداد كه ايمان نياوردن به رايحهاش، سختتر از دل كندن از هرزه گلهايي بود كه تنها يك رديف گلبرگ داشتند و آنقدر روشن بود كه در خواب، باچشمان بسته هم نميشد او را نديد!/ ......
از آن پس در هر لحظهام، وضو با نورش ميگيرم و در بوييدنش، غرق ركوعم!
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
من که حیران ز ملاقاتِ توأم چون خیالی ز خیالاتِ توام به مراعات کنی دلجویی وه که بیدل ز مراعاتِ تو...
-
به نام خدا دو روز مانده به پايان جهان، تازه فهميد كه هيچ زندگي نكرده است. تقويمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقي مانده بود. پريشان ش...
-
.. به نام او .. خدا مشتي خاك را بر گرفت. مي خواست ليلي را بسازد، از خود در آن دميد و ليلي پيش از آن كه با خبر شود عاشق شد. سالياني است كه لي...
-
صبح آبان نمِ بارانُ ، شرشُرِ ناودان جوی های پُرآب و روان عابرانِ عاشق و سرمست دست در دست چتر و خیابانِ هایِ خیس .. این بارانِ بی اَمان این ...
No comments:
Post a Comment