Tuesday, October 25, 2005

علي

سبحانه و تعالي

امشب دل مومنين هوايي است امشب همه لحظه ها خدايي است
امشب نفس دل تو هاتف
همچون نفس مرغ قفس وقت رهايي است
شبی چنين طناز – پر از هزاران راز، غريب و گرد آلود، دلم مسافر بود.
به گوشه خلوت ، تنهايي همدمم بود و ثقل دوری و غربت.
دلم تحمل کرد، دمی تامل کرد و يک بهار معنا زحنجره گل کرد:
کای يار، ای دور ازمن، ببين که غربت يک عمر با من است امشب.
با يادت دمسازم و دلم بی قرار و توسن است امشب.
دمادم آتش هجران اگر چه مي بارد، ولی چه غم ما را ؟
که عاشقيم و مجازات عشق سنگين است. هماره ياد تو بودن، جرم ما اينست.عشق و ياد يار آری يک سراب ، بوی وصل اودروغي ناب ناب . لحظه ها هم بوی رفتن مي دهند ،
يا نمايش از شکستن مي دهند و مرا اين بس که به ياد تو زنده ام
و بسوی تو ساری و رونده .

    من که حیران ز ملاقاتِ توأم                   چون خیالی ز خیالاتِ توام     به مراعات کنی دلجویی                  وه که بی‌دل ز مراعاتِ تو...