Monday, September 20, 2004

نيروي عشق

به نام عشق

گاهي در خلوت تنهاييمون وقتي بارون غم پنجره سكوت خستگيهامونو نمناك ميكنه.

وقتي طوفان بي پناهي داره از پا درمون مياره .

وقتي دلمون زير فشار سختيها به گريه پناه مي بره

شايد وسعت دريا بتونه كمي اروممون كنه

دريا

با اون ارامش خيالي هنگامي كه فرياد دردهاش موجي ميشه وهراسون به ساحل پناه مي بره

گويي دنبال گمشده اي ميون صخره ها رو جستجو ميكنه

شايد غربت و انتظار كوير كمك كنه تنهايي خودمونو فراموش كنيم.

نگاه كوير ترانه بارون رو زمزمه ميكنه

باروني كه زخمهاي كهنه و عميقشو التيام بده

شايد دريا هيچ وقت گمشدشو پيدا نكنه

شايد كوير تا هميشه در انتظار بارون زخمهاي جديدتري رو تجربه كنه

ولي قدرتي جادويي اجازه نميده خستگي دريا و تنهايي كوير از پا درشون بياره

نيرويي كه در تلخ ترين لحظات شيريني رسيدن رو به يادشون مي ياره

نيروي عشق

2 comments:

آرش كمانگير said...

سلام
می شد بهتر بنویسی...
علی

Anonymous said...

سلام
می شد بهتر بنویسی...
علی

    من که حیران ز ملاقاتِ توأم                   چون خیالی ز خیالاتِ توام     به مراعات کنی دلجویی                  وه که بی‌دل ز مراعاتِ تو...