به نام بودن
ز بودن سخن گفتی
ز بودن ما در اين کوير بی پايان
ز اشکهای شوق يافتن
گفتی ز عشق
گفتی ز باغ دل ما
ز روييدن عشقی سرخ
در دياری که روييدن گل، سراب است
گفتی ز تنهاييمان
در اين جنگل سرد
و گفتی از آن غروب غمگين
وز بوی تلخ جدايی
تو گفتی ای الهه نور
ز عشق شب شکن ما
تو گفتی
و کلامت سخن عشق بود
No comments:
Post a Comment