Tuesday, August 03, 2004

گل باغ زندگيم!

به نام گل



"......."
درسكوت شب از برايت شعر ها ميسرايم تا بر تو آشكار سازم سر عشقم را
شبانگاهان كه در سكوت و تنهايي به تو مي انديشم
تمام وجودم از عشق به تو لبريز مي كردد
و مرا
آرزويي نيست , جز حضور تو در كنارم
من و تو نور و مهتاب
".......", نزديك من بيا
اي شريك تمام زند گا ني ام
اي همه هستي ام ارزاني نگاه مهربان تو
نزديك من بيا
و مگذار دست تاريك شب مرا در وهم و اندوه فرو برد!
نزديك من بيا و كنارم بنشين
و بگذار سر بروي سينه ات نهم تا صداي تبش هاي قلب عاشقت به گوش من رسد
اي وجودت همه آرامش من
و صداي قلبت , ترانه ساز شبانه هاي من!
"........", اوج عاشقانه هاي من!
بگذار تا بوسه اي از سر مهر بر گونه ات بنوازم
اي همه قلبم از آن تو
نزديك من آي
تا بر تو آشكار سازم آنچه را كه دست عشق تو با اشك بر گونه هايم نوشته است!
"........" !
مگذار تا آتش عشقمان خاكستر شود ,
اي گرمي بخش شبهاي تار من !
"........" !
اي همه وجودم, در آغوشم گير , كه از تنهايي بس در هراسم!
مهتاب آسمان تنهاييم!
جراغ زندگي ام
مگذار تا آسمانمان تاريك شود!
بگذار تا الماس جشمان تو
در سرزمين عشق نور بباشد
اي نگاه تو همه جادوي مهتاب!
بيش از آنكه خواب ما را با خود به سرزمين رويا برد
مرا با بازوانت درياب و در آغوشم گير,
كه وجود مهربانت خواب از جشمان من ربوده است!
بمان , هميشه بمان در كنار من.......
نزديكترينم

...برو...عزيزترينم.......

در غربت خدا نگهدارش باد


متن از: ماريا

No comments:

    من که حیران ز ملاقاتِ توأم                   چون خیالی ز خیالاتِ توام     به مراعات کنی دلجویی                  وه که بی‌دل ز مراعاتِ تو...