Thursday, May 23, 2013

به نام عشق

تفاوت عشق و هوس1 
" عشق معطوف به غير از خود است. در حاليكه محور هوس خود فرد و لذت اوست. جملات زير رامقايسه كنيد:
- ( من) دوستت دارم- 
( من) برات مي ميرم- 
(براي من) هيچكس مثل تو نميشه- 
( من ) هميشه به فكر توام-
( من) را فراموش نكن- 
( من ) از تو رنجيدم
در حاليكه در عشق، توجه به حالتها و لذتهاي خود نيست. و خواست و شرايط معشوق جايگزين خودخواهي فرد مي شود.جمله معشوق است و عاشق پرده اي ...زنده معشوق است و عاشق مرده اي

2 " هوس پاسخ به يك نياز جسماني و رواني است،مثل نياز به آب، نياز به اكسيژن ، نياز به غذا.ولي عشق فراتر از يك چنين نيازي هست. عشق فراهم آورنده رشد و خودشكوفايي فرد است. لذا فردعاشق خود را خوار نمي كند، كوچك نمي كند. عشق عزت واحترام دارد و اين احترام از روي بي نيازي وبزرگي عشق حاصل مي شود. شايد در فيلم ها ديده وشنيده باشيد كه فردي مي گويد« من عشق را گدايي نمي كنم».هر چه جز عشقست، شد ماكولِ[1] عشق دو جهان يك دانه پيش نَولِ[2] 
عشق دانه يي مر مرغ را هرگز خورَد؟كاهدان مر اسب را هرگز چَرَد[3]؟
3 " عشق محدود كننده و زنداني كننده معشوق نيست. عشق آزاد كننده است. اگر فردي را مجبوركنيم كه همه علائق ، سليقه ها و تفكراتش را فقط متوجه ما كند و فقط به ما بينديشد، او را محدودبه خودمان كرده ايم، نه اينكه عاشق خودكرده باشيم. در واقع اين عشق نيست، اين يك هوس است وما را وابسته به شخص ديگري نموده است.آنكه او بسته غم و خنده بوداو بدين دو عاريت زنده بودباغ سبز عشق، كو بي منتهاست جز غم و شادي درو بس ميوه هاست عاشقي زين هر دو حالت، برترست بي بهار و بي خزان ، سبز و ترستدر نگنجد عشق در گفت و شنيدعشق، دريايي ست قعرش ناپديد.
4 " عشق با بدبيني و سوء ظن همراه نيست. عشق يك اعتماد است. يك اطمينان است و پس از شناخت رفتار، گفتار و احساسات معشوق، و به جهت يك آگاهي عميق به وجود مي آيد. لذا ابتدا اعتمادبه وجود مي آيد و بعد عشق منعقد مي شود.بعضي ها مي پرسند «بايد اول عاشق شد بعدازدواج كرد يا اول ازدواج كرد بعد عاشق شد؟!»در جواب بايد گفت: اگر بعد از ازدواج بخواهي عاشق بشوي كه كار از كار گذشته است و آن فرد هرخصوصيت يا رفتار و يا افكار و احساسي كه داشته باشد، بايد تحمل كنيد، نام اين عشق نيست.از طرف ديگر بدون بررسي ، شناخت ، تحقيق وارتباط رسمي چگونه مي توان عاشق فردي شد تا درپي آن ازدواج كرد؟ ( يعني روش عاشق شدن قبل ازازدواج چگونه است)
خلاصه اينكه، طي يك فرايند رسمي كه خانواده ها در جريان هستند، و ارتباطات شما آشكار و شفاف هست. با مشورت و بررسي شما و خانواده هايتان ازفرد مقابل آگاهي به دست مي آوريد، تناسب رفتارها، نقاط ضعف ، احساسات و افكار يكديگررا مي سنجيد و ساير معيارهاي مطلوب را دقيقاارزيابي مي كنيد. بديهي است كه اگر اين مواردمثبت باشد خواه ناخواه شما عاشق فرد مي شويد(نه هوس پيدا كنيد).اما هوس اينست كه معمولا به صرف مجاورت ايجادمي شود. همكلاسي، هم محله اي، همكار، فاميل و...، مي بينيد، خنده ها و عشوه هايش را حس ميكنيد، شيطنتها ، بازيگوشي ها، و كلاس گذاشتنهايش را نظاره مي كنيد، به دلتون مي افتد كه عاشقش هستيد و با خيالات مستمر از او غولي ميسازيد كه فقط بعد از ازدواج شكسته مي شود وواقعيت آن روشن مي شود. معمولا چنين دو نفري به جاي شناخت يكديگر، انرژي خود را صرف احساسات يكديگر مي كنند، دل ميدهند و قلوه مي گيرند،هر روز به تعداد زيادي براي يكديگر مي ميرند،يا حداقل غش مي كنند و تعارفات كلاس بالا نصيب هم مي كنند، از وجود يكديگر ممنون مي شوند، ازهم زياد تشكر مي كنند، با مطالعاتي كه در موردمخ زني دختر يا پسر در اينترنت يا ....آموخته اند سعي مي كنند طرف مقابل را شيفته خود سازند( به هر قيمتي)به هم زياد كادو مي دهند، متون ادبي جالب ، آهنگهاي احساس نواز، و مبالغه هاي غير عقلاني به يكديگر پيشكش مي كنند، كم كم نقش پدر، مادر، دوستان، همكاران و ... را حذف كرده و همه را يك جا به محبوب خود پيشكش ميكنند، و وقت خود را يا با او پر مي كنند يا باخيالات او سر مي كنند و در خيالات خود او را تك ستاره اي مي دانند كه آسمان قلب آنها رانوراني مي كند، بدون او زندگي معني و مفهوم وشور خود را از دست مي دهد. او يك انسان نيست، يك فرشته است، او هيچ عيبي ندارد، و فقط و فقط مهرو عشق و صفا و نقاط مثبت است. تصور از دست دادن او ، كابوسي وحشتناك هست. مفعول شعرهاي تمام ترانه هاي شاد و غمناك به نوعي به محبوب آنهابر مي گردد، واينگونه اين احساسات غير قابل كنترل مي شود ، در حاليكه عشق همانطور كه گفته شد، فرايند مشخصي از آگاهي مي باشد. منظور اين نيست كه از احساس تهي باشد، نه ، اما احساس يكي از پارامتر هاي مهم در كنار پارامترهاي آگاهي هست كه نمي تواند جاي خالي ديگر خصيصه ها را پركند.احساس انفجار آميز در رابطه ها منجر به تحريف واقعيت ها شده و آنقدر آب را گل آلود مي كند كه خود فرد به هيچ وجه قادر به شناخت صحيح طرف مقابل خود نيست. و پس از فروكش كردن احساست، پس از ازدواج ، تفاوت ميان خيالات خود و واقعيتها را درك مي كنند.
5 " عاشق، خود را ملزم مي داند كه حريم عشق ومعشوق را رعايت كند و هنجارها را به نفع لذت خود نمي شكند. عاشق در پي كام گرفتن از معشوق،پيش از آنكه اين حريم كامل و رسمي شود، نيست.بايد كانون خانواده شكل گيرد و انعقاد پيمان زناشويي انجام پذيرد و طرفين مسئوليت زندگي وتعهد كامل را نسبت به هم بپذيرند. هر گونه خلوت، لمس و ارتباطي كه جنبه لذت جويي داشته باشد (قبل از تعهد كامل زناشويي و در چارچوب قانون)، صرفا آسيب پذيري عشق را به همراه داردو اين آزمايش كردن عشق نيست، بلكه سيراب كردن هوس و عطش شهواني است.عشق هايي كز پيِ رنگي بُوَدعشق نَبوَد ، عاقبت ننگي بود
6 " چنين مواردي از نشانه هاي هوس هستند:زودرنجي، قهر و آشتي ، دل خوري، نگراني، ترديد، عجله در به نتيجه رسيدن، امروز و فردا كردن،زبان بازي كردن، با چند نفر ارتباط صميمي وعميق عاطفي گرفتن، روياپردازي در مورد فرد،چشم پوشي از نقاط ضعف آن شخص و ... ، همه ازنشانه هاي هوس است، در حاليكه عشق ، قامتي رعناتر، بزرگتر ، قوي تر و منحصر به فرد دارد واز همه مهمتر آرامش بخش است و نگراني از درست رفتن، ندارد. عشق هايي كه نگراني آفرين،اضطراب آور و دمدمي مزاج و به ظواهر فرد بستگي دارد، همان هوسها هستند كه « محور من» در آنهاقوي است . يعني فرد همه چيز را براي خودش ميخواهد ، نه معشوق هر كه را جامه ز عشقي چاك شداو ز حرص و جمله عيبي پاك شدشاد باش اي عشقِ خوش سوداي مااي طبيبِ جمله علت هايِ مااي دوايِ نخوت و ناموسِ مااي تو افلاطون و جالينوس ماجسمِ خاك از عشق ، بر افلاك شدكوه، در رقص آمد و چالاك شد
7 " عشق پيش نياز لازم دارد.يعني فرد بايد رشد كند و از مراحلي بگذرد تانوبت به عاشق شدن برسد. كسي كه هنور با والدينش درگير است، سازگاري با همكاران ندارد، رابطه صميمانه اي با دوستانش ندارد. افسرده و مضطرب است، تصميم هاي مهمي در زندگي نگرفته يا به اجرا در نياورده است، از اين شاخه به آن شاخه مي پرد، هدف زندگي خود را شفاف ترسيم نكردهاست. و حتي در انتخاب هنجارها به انتخاب ثابتي براي وضع ظاهري ، پوشش و نحوه رفتارش نرسيده است و مردد بوده و روز به روز شكل به شكل مي شودو هويت خود را نيافته است، مانند كودك پيش دبستاني است كه براي اردو به دانشگاه رفته باشد، او هرگز نمي تواند در نقش دانشجو باشد.حتي اگر بر روي صندلي هاي دانشگاه بنشيند. لذاعشق پس از بلوغ عاطفي ، بلوغ اجتماعي، بلوغ فكري، بلوغ رواني و ...، پيدا مي شود، در غيراين صورت فقط هوس خامي بيش نيست.
8 " عشق بايد يك وحدت و يكپارچگي بين شما ،افراد و همه هستي ايجاد كند. اگر رابطه دختر وپسري، با پنهان كاري، تعارض ، درگيري باديگران، احساس گناه، اضطراب، ترديد، و قطع روابط اجتماعي با ديگران، مشكل در شغل ، تحصيل، روابط خانوادگي و ...، همراه هست بايد مطمئن شد كه هوس، خود را به جاي عشق به آنها معرفي كرده است. و چنين شروعي براي رابطه، پايان .
هايي به مراتب دردناكتر و فجيع تر به همراه دارد.در نگنجد عشق در گفت و شنيدعشق، دريايي ست قعرش ناپديد

    من که حیران ز ملاقاتِ توأم                   چون خیالی ز خیالاتِ توام     به مراعات کنی دلجویی                  وه که بی‌دل ز مراعاتِ تو...