به نام جلای دل
همچو نی ، مینالم از سودای دل
آتشی در سینه دارم جای دل
من که با هر داغ پیدا، ساختم
سوختم از داغ نا پیدای دل
همچو موجم یک نفس ارام نیست
بسکه طوفان زا بود دریای دل
دل اگر از من گریزد، وای من
غم اگر از دل گریزد، وای دل
ما ز رسوائی ،بلند آوازه ایم
نامور شد، هر که شد رسوای دل
خانه مور است و منزلگاه بوم
آسمان، با همت والای دل
گنج منعم خرمن سیم وزر است
گنج عاشق ،گوهر یکتای دل
در میان اشک نومیدی ، رهی
خندم از امیدواریهای دل. . . .
Saturday, February 26, 2005
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
من که حیران ز ملاقاتِ توأم چون خیالی ز خیالاتِ توام به مراعات کنی دلجویی وه که بیدل ز مراعاتِ تو...
-
به نام خدا دو روز مانده به پايان جهان، تازه فهميد كه هيچ زندگي نكرده است. تقويمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقي مانده بود. پريشان ش...
-
به نام بيقرار ای آرام دل بی قرارم در هجرانت چشم هايم باران عشق می بارند می بارند و می بارند تا اين سوی ناچيزی هم که مانده است را هم از دست ب...
-
.. به نام او .. خدا مشتي خاك را بر گرفت. مي خواست ليلي را بسازد، از خود در آن دميد و ليلي پيش از آن كه با خبر شود عاشق شد. سالياني است كه لي...
No comments:
Post a Comment